علی خورسندی طاسکوه؛
بینظمی علمی و پژمردگی علوم انسانی

مرحوم دکتر زرینکوب درباره مرگ مولانا جملهای نوشته است که شاید کمی شاعرانه باشد، ولی من بیشتر آن را جملهای تاریخی تلقی کردهام تا شاعرانه. سخن او این بود: «با مرگ مولانا، امت پشتوانه خود را از دست داد».
جهان، جهان علم و معرفت است و با علم و معرفت، قرار و اعتماد و اطمینان حاصل میشود. با مرگ مولانا و سعدی و ابوریحان و ابنسینا اشخاص نمیروند، بلکه جهانی میرود، اما ما از آن جهان غافل شدیم و به آن پشت کردیم و آن عالم از ما پوشیده شد و دیگر مرجع ما قرار نگرفت.
به غرب رو کردیم، ولی در غرب هم لویی پاستور و دکارت و شکسپیر را ندیدیم. ما از غرب فقط تکنولوژی و مخصوصاً، اسلحه را دیدیم. دولت های صفوی و قاجاری تکنولوژی میخواستند و غرب این تکنولوژی را داشت. نادرشاه هم به دنبال تکنولوژی بود و کشتی و کشتیسازی میخواست. عباسمیرزا و امیرکبیر نیز چاپخانه و اسلحه و اسلحهسازی و داروسازی میخواستند، پس ما به غرب رو کردیم و از بازار علم غربی گل و میوه چیدیم، اما از «نظم علمی»، چیزی نگرفتیم.
هر علمی، باید در جایگاه خود قرار گیرد. علوم کاربردی اگر کارکرد خود را نیابند، از میان میروند و نابود میشوند. ما با این گمان که کاربرد، جوهر علوم جدید است، مهندسی میآموزیم و فکر میکنیم که به صرف آموختن، توسعه حاصل می شود؛ در حالی که این رشته های کاربردی در جای خودش کاربرد دارد و اگر در جایگاه خویش قرار نگیرد، حتی اگر دانشمندترین و ماهرترین مهندسان را بپروریم، شاید کاربردی برای ما نداشته باشد.
در زمینه علوم اجتماعی و علوم پایه نیز کسان بسیاری هستند که خوب درس می خوانند، اما چون در جایگاه خویش قرار نمیگیرند، تمام استعدادی که دارند به فعلیت نمیرسد. هنوز ما مسائل اجتماعی را درک و طرح نکرده ایم و هر کس هر چه در علوم انسانی و اجتماعی گفته و نوشته است، گردآوری مقداری اطلاعات و آمار یا کلیاتی از آرای دانشمندان اروپایی و آمریکایی بوده است. ما حتی در سیاست نقد نداریم، بلکه موافقت و مخالفت داریم و مخالفت های خود را با نقد اشتباه می کنیم. از علوم دیگر هم چنانکه باید بهرهبرداری نمی کنیم. در این وضع، علم بی جایگاه می شود.
اکنون ما در کشور، دانشمندانی در رشته های علوم اجتماعی داریم که در اروپا و آمریکا خوب درس خوانده و تحصیل کرده اند و اطلاعات خوبی دارند ـدانش این دانشمندان همچون نهالی است که باید در خاک کشور کاشته شود تا رشد و نشاط یابد و گسترش پیدا کند ـ حال اگر این نهال را در گلدانی در اتاق دربسته قرار دهیم، دیگر شکفته نمیشود. اگرچه این موضوع به علوم انسانی اختصاص ندارد، اما ما پژمردگی علوم انسانی را بیشتر احساس میکنیم.
البته عالمان ما مقصر نیستند و مشکل از آنها نیست. مشکل به نظم علمی برمیگردد و اینکه ما فاقد سیاست و برنامه جامع علم هستیم. در جامعه علم، مثل هر جامعه دیگر، کارها باید هماهنگ باشد و هر کسی بداند چه میکند و کجا کار میکند و چه بنایی را می سازد. پژوهش ها و کارهای علمی وقتی ارزش دارد که جایی در بنای علم کشور داشته باشد. علوم یک مجموعه اند که باید در تناسب با یکدیگر باشند. علوم انسانی از آنرو اهمیت دارد که متصدی درک و فهم نظم جامعه و روابط و مناسبات و مسائل آینده و پیشرفت جامع است، ولی ما هنوز چنین شأنی برای علوم اجتماعی و انسانی قائل نیستیم.
(فلسفه در روزگار فروبستگی به روایت دکتر رضا داوری اردکانی، گفت و گو و نگارش: دکتر علی خورسندی طاسکوه، 1392، چاپ دوم، صص 26-27)
نظر شما :