عطنا - برای ورود به بحث «تأثیر شبکه های اجتماعی بر ماهیت سیاستهای منطقه ای ایران» نخست باید به این نکته اساسی اشاره کرد که کشورها به منظور کسب اقتدار ملی، منطقهای و بین المللی، تأمین اهداف دینی، انسانی، امنیتی و ... همواره درصدد گسترش نفوذ و حضور در میان مناطق سرزمینی و اقالیم گوناگون هستند. در این راستا اصولاً از مکانیسم «قدرت نرم» استفاده میشود؛ چراکه مسیر را برای دارنده این قدرت هموار می کند تا هم اقتدار و هم منافع و امنیت و هم نوعی همذات پنداری و تعمیق نگرشهای دینی و ایدئولوژیک لباس تحقق بپوشد.
با توجه به این روند، امروز یکی از مشکلات و دغدغه های اصلی این است که نفوذ ایران در مناطق پیرامونی کاهش یافته و نقش آفرینی رقبا به مراتب بیشتر شده است و ادامه این روند، جایگاه منطقه ای کشور را به ویژه در برخی مناطق حساس و استراتژیک تضعیف خواهد کرد. لذا پرسش اولیه این است که چگونه میتوانیم نقش آفرینی خود را در مناطق پیرامونی خود تقویت کنیم و چه ابتکار عملهایی برای این هدف وجود دارد؟
متأسفانه طی دو سه دهه اخیر به دلایل مختلفی اعم از ساختاری و غیر ساختاری، موانع گسترده ای در قبال حضور و نقش آفرینی ایران در مناطق پیرامونی به وجود آمده است؛ لذا به نظر می رسد تداوم سیاست ورزی تبلیغی و نفوذ در قالب ساختاری و حاکمیتی نه تنها نتایج مثبتی به دنبال نخواهد داشت بلکه حساسیتها و موانع را افزایش خواهد داد. لذا می بایست راه کارهایی جایگزین پیدا کرد که در این راستا «شبکه های اجتماعی» به دلیل محدودیت و حساسیت کمتر و دارا بودن ظرفیت و پتانسیل بیشتر باید در اولویت قرار گیرند و به مثابه مکانیسمی برای نقش آفرینی بیشتر در سیاست خارجی مورد بهره برداری قرار گیرند.
باید دقت داشته باشیم که اهمیت شبکه های اجتماعی نظیر فیسبوک، توییتر و یوتیوب در شکلدهی به تحولات سیاسی نظیر اعتراضات جمعی و شبکهسازی به حدی است که توماس فریدمن، روزنامهنگار صهیونیست آمریکایی، از این شیوه بهعنوان «مسجد مجازی در مقابل مساجد انقلاب ایران» یاد میکند. لذا مسئولین سیاست خارجی باید به جای تأکید و توجه به سیاستورزی از نوع رسمی و ساختاری باید تمرکز و سرمایه گذاری بیشتری بر روی «سیاست ورزی از نوع غیررسمی و غیراعلانی» داشته باشند.
امروزه جنگ اصلی، نبرد برای تصرف ذهنها از طریق همین مکانیسم های غیررسمی و فضای مجازی است؛ طی حداقل دو دهه اخیر رقبا و دشمنان از شگردهای رسانه ای مختلفی نظیر «روایت سازی»، «ایجاد لنگرهای ذهنی»، «پیوند با دغدغه های اصلی مخاطب»، «شایعه پراکنی»، «جعل محتوا»، «مرجعیت سازی»، «استفاده از تکنیک چشم و هم چشمی (Bandwagon Effect)»، «تکنیک گفتمان تغییر» و ... برای همراه سازی مخاطبان استفاده کرده اند که متأسفانه در برخی مناطق به ویژه مناطق قفقاز موفق هم بودند و مشکلات عدیدهای هم ایجاد کرده اند و به نظر میرسد در صورت تداوم این روند خطر تهدید تمامیت ارضی هم بروز پیدا کند.
معهذا، من میخواهم با وام گیری از مفهوم «حوزه عمومی» هابرماس به اهمیت نقش شبکه های اجتماعی و فضای مجازی در سیاست خارجی و منطقهای بپردازم:
نانسی فریز، مفهوم حوزه عمومی هابرماس را به اختصار، این گونه تعریف کرده است: «این مفهوم، تئاتری را در جوامع مدرن مشخص میکند که در آن مشارکت سیاسی از طریق گفتگو اجرا می شود». هابرماس معتقد بود فضای عمومی در قرن 19 شکل گفتگومحوری داشت که در قالب کافه ها در فرانسه، قهوهخانه ها در انگلیس و محافل ادبی آلمان تجلی می یافت. امروزه این فضای عمومی به «شبکه های اجتماعی و مجازی»، انتقال یافته است که به نوعی «ساختار عمومی انتقال مسئله» توسط نخبگان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و فعالین شبکه های ارتباطی و اجتماعی و حتی آحاد مردم تبدیل شده است.
در همین راستا است که شارپ (sharp) معتقد است امروز «دیپلماسی در حال بازگشت به صحنه اصلی است»؛ یعنی دیپلماسی امروزه در حال «اجتماعی شدن» است و یا همانگونه که جان کلی (Kelley) میگوید: «درگیر حوزه عمومی شده است». در واقع بسیاری از مردمان دیگر بدون اینکه دیپلمات نامیده شده یا درگیر فعالیت های دیپلماسی شوند برای توافق میان منافع خاص و عام به نمایندگی از دیگران پرداخته، مذاکره کرده، گزارش میدهند و دست به ایجاد ائتلاف می زنند.
به طور کلی، اگر درگذشته تصمیمات سیاسی خارجی و داخلی پشت درهای بسته گرفته میشد، امروزه گویا به صورت علنی انجام می شود. لذا اینک برای تأمین منافع ملی به دیپلماسی جدید نیاز داریم که یکی از مکانیسمهای آن «رسانهها و شبکههای اجتماعی» هستند. به عنوان مثال در قضیه «کمپین آزادی سربازان ایرانی،» شاهد بودیم که توییتر چقدر در گسترش و عمومی کردن آن اثرگذار بود که میتوان گفت منافع ملی کشور از طریق این رسانه پیگیری شد. یا در قضیه «شعرخوانی اردوغان» انتشار تیترهای متحد الشکل علیه اردوغان در مطبوعات ایران پاسخ محکمی به سیاست های نفوذی کشور ترکیه در منطقه قفقاز و نشانگر وحدت و همدلی در موضوع حفظ تمامیت ارضی کشور بود.
معهذا متأسفانه این مسئله، در عرصه داخلی تنشآفرین و آسیبزا بود و اساساً شاهد ظهور و نقش آفرینی جریانها و تفکرات رادیکال و تمامیت خواهی هستیم که در اصل موانعی بزرگ در قبال فرایند دموکراسی خواهی و تکثرگرایی محسوب میشوند. به طور کلی، اگرچه حداقل در یک دهه اخیر فضای مجازی [که شبکه های اجتماعی هم در این قالب می گنجند]، به عنوان «ساختار عمومی انتقال مسئله» در ایران ظهور و بروز یافته اند که تقریباً همه بخشهای جامعه اعم از حوزه نخبگانی تا آحاد مردمی از آن بهره برداری میکنند؛ اما با توجه اینکه طبق گفتار هابرماس از «کرامت انسانی»، «گفتگو» و «عقلانیت» تقریباً به دور است منجر به شکل گیری «دموکراسی رایزنانه» نمیشود و وظیفه و مأموریت اصلی «انتقال مسئله» را به درستی انجام نمیدهند. لذا در این فضا به جای عقلانیت ارتباطی که معطوف به گفتار استدلالی است با یک عقلانیت ابزاری تمامیت خواه روبرو هستیم که که هرگونه «دگر» خویش را حذف می کند. اتفاق نامبارکی که بزرگترین آسیب را به سرمایه اجتماعی وارد می کند و اساساً زمینه های فاصله گیری هرچه بیشتر منتقدین و دلسوزان واقعی جامعه و نظام فراهم می کند.
این روند در عرصه سیاست خارجی هم آسیبهای به مراتب خطرناکتری به بار آورده است؛ امروزه شیوه دگرستیزی و قطبی سازی در عرصه شبکههای اجتماعی و عرصه مطبوعات به میزان بسیار حادی در حال جریان است. طوریکه تقریباً در همه موضوعات مرتبط با عرصه خارجی شاهد هجمههای تند و هیجانی از سوی گروههای مختلف و عموماً متضاد هستیم که اساساً سیاست خارجی نظام و منافع ملی را تحت تأثیر قرار میدهند.
در پایان باید خاطرنشان کرد دیپلماسی رسانهای نیازمند نگاه کلان و ادبیات جهانی برای مخاطبان بینالمللی و همچنین خبرنگاران بینالمللی و رسانههایی در تراز جهانی است که به دلایل مختلفی این ظرفیتها در نظام جمهوری اسلامی ایران ایجاد نشده است. همانطور که رسانهها عمدتاً جناحی بوده و فاقد تعریف منافع ملی هستند و اساساً وظیفه و مأموریت اصلی «انتقال مسئله» را به درستی انجام نمیدهند؛ شبکههای اجتماعی هم تحت تأثیر این رویه هستند و چه بسا دچار یک تشتت فکری بیشتر و محل اختلاف پراکنی و تفرقهاندازی در عرصه داخلی و خارجی شدهاند. این در حالی است با رسانههای اجتماعی میتوانیم بدون واسطه با مردمان جهان صحبت کنیم و با تقویت اعتماد و درک بین مردمان جهان و ایجاد دولتهایی فراتر از منافع سیاسی و اقتصادی، بر سلطه رسانهای غرب و کشورهای رقیب منطقهای غلبه کنیم و منافع ملی تأمین گردد.
تهیه و تنظیم:
دکتر حسن صادقیان؛ استاد مدعو دانشگاه علامه طباطبائی و همکار علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی
عطنا را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید: